عشق بیتا و بهزاد...
اس ام اس لوکس
اس ام اس لوکس با شما
خرید شارژ ایرانسل همراه اول تالیا

http://www.irupload.ir/images/a80ge02usmrw6cnfb4p.gif

عشق بیتا و بهزاد...


چهارده سالم بود که با بهزاد آشنا شدم اولین رفیقم و اولین عشقم بود اولاش به خاطر قیافش عاشقش شدم چون خیلی جذاب بود ولی کم کم عاشق چشم پاکیش شدم اوایل دوستیمون خوب بود چون حرمت همدیگرو نگه می داشتیم یک سال و خرده ای از دوستیمون گذشته بود که بهزاد عاشقم شد یعنی جفتمون همدیگرو دوست داشتیم اخه خیلی مغرور بود و اینکه کم کم عاشقم شد...


ادامه داستان در ادامه مطلب

http://www.irupload.ir/images/a80ge02usmrw6cnfb4p.gifhttp://up.iranblog.com/37261/1267772788.gif

واسم تعجب آور بود منم مغرور بودم چون چیزی کم نداشتم ،خلاصه کم کم غیرتی شد و اجازه نمی داد برم بیرون حتی بهم گفت چادر سرت کن..منم اولا بهش حرفاش گوش می کردم هم بچه بودم هم دوستش داشتم چیزی از زندگیم ندیده بودم.

خلاصه ما داستانها داشتیم با هم قهر و آشتی ...دیگه داشتیم زیاد با هم دعوا می کردیم ..سر دوسال یکبار بهم خیانت کرد و مچش و گرفتم باهاش تموم کردم ولی با التماس و پا در میونی دوستاش و فامیلاش باهاش اشتی کردم ولی دست خودم نبود دلم ازش شکسته بود از اون به بعد بهزاد دیگه دیونم شد و گفت می خواد بیاد خواستگاریمو از این حرفها مادرش با مامانم صحبت کرد اما مامانم گفت پسرتون شرایطش رو نداره چون سربازی نرفته و کار ثابتی هم نداره و خدارو شکر می کنم که نه باهاش نامزد شدم نه عقد که بعداً بیفتم تو زبون فامیل خلاصه سرتون درد نیارم... پنج سال از رفاقتمون گذشت تو دهن همه افتاده بودیم همه به رفاقتمون حسرت می خوردن الان 19 سالمه و حسرت 5 سال از عمرم که می تونستم بهترین لذتهارو ببرم رو دلم مونده ولی خداروشکر چون هنوزم دیر نشده خلاصه 5 سال گذشت اما چطوری از سر 3 سال همش دعوا فحش و داد و بیداد .. منو میگرفت تو خیابون میزد فحشم میداد عشقش تبدیل شده بود به جنون..که خسته شده بودم نه راه پس داشتم نه راه پیش همش هم تهدیدم می کرد اگه ولم کنی ال میکنم بل میکنم بدشانسی اون بهزادی که دختر باز تیری بود دیگه هیچ دختری براش معنی نداشت شب و روزش شده بود من اما به چه قیمتی؟می رفت خودکشی می کرد تن وبدنش و با تیغ میزد فکر می کرد بهش خیانت می کنم شاید باورتون نشه ولی الان که الان یادم می افته گریم میگیره میگم که شده بود یه دیوونه ..البته اینم بگم که منم اولا خیلی دوستش داشتم بخاطرش جلوی خونوادم وایستادم ،حتی یه بار خودمو زیر ماشین هم انداختم..ولی اون نخواست یعنی اخلاقش نذاشت که ما بهم برسیم خلاصه کلام می خوام به همتون بگم که ما شب و روز با تلفن صحبت می کردیم بیرون بودیم بدون هم اصلا نمی تونستیم ولی اخرش هم از هم جدا شدیم چون دیگه تحملش رو نداشتم و خسته شده بودم بعد از 5 سال باهاش بهم زدم.


خداروشکر الان دو هفته ای که زنگ نزده البته گوشیم هم خاموشه ها..ولی رفتم رو قران گفتم اگه سمتم بیاد خودم تیکه پاره می کنم یعنی تا این حد..عشقی که یه روزی زبانزد همه بود حالا شده بود نفرت ولی الان چی برام مونده فقط 19 سالمه ولی عصبی شدم می خواستم برم دانشگاه نذاشت الان فوق دیپلمم و گرفته بودم و خیلی چیزای دیگه ...


دخترا تو رو خدا زود تصمیم نگیرید وقتی سنتون میره بالا خیلی چیزا تغییر می کنه خواهش میکنم نذارید عمرتون هدر بره بهزاد مثل پسرهای دیگه نبود که من و ول کنه ،نه تا اخرش به پای من بود ولی با اخلاقش منو بیچاره کرد الانم امیدوارم سر عقل اومده باشه و خوشبخت بشه ولی دوست دارم نظرتون رو بزارید که ایا کار من اشتباه بود که ازش جدا شدم یا درست



از طرف بیتا



Google Groups
عضویت در گروه تیکا و دریافت آخرین پیامک
Email:
بازدید از گروه

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: 12 آذر 1389برچسب:,
ارسال توسط تیکا
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

Google Groups
عضویت در گروه تیکا
Email:
بازدید از گروه